ديپلماسي امام خميني نامه به رهبران (۴)
احمد مازني
اتحاد شوروي سوسياليستي دچار فروپاشي شد.
در يادداشتهاي قبلي با توجه به نامه تاريخي امام خميني به گورباچف، بخشي از علل و عوامل فروپاشي شوروي مطرح شد. در ادامه درباره ايده گورباچف گفته ميشود: «او حتي ايده يك نظام چندحزبي را نيز مطرح كرد كه استيلاي حزب كمونيست را به چالش ميكشيد.با اينكه هدف صرفا تنظيم ايده حكومت شورايي بود، اين پردهدريها در عمل باعث شد كه خيليها در اتحاد شوروي به اين نتيجه برسند كه نظام تحت حاكميت حزب كمونيست - جايي كه تمامي مقامات دولتي يا انتصابي بودند يا در انتخاباتهاي يكجانبه برگزيده ميشدند - ناتوان، سركوبگر و مهياي فساد است. دولت گورباچف سعي كرد كه روند انتخاباتي را تا حدي آزاد و عادلانه كند، اما ديگر دير شده بود. اهميت اين موضوع در اين است كه ولادیمير پوتين، رييسجمهور روسيه، از همان ابتدا متوجه اهميت وجود يك ايده ملي قوي شد، مخصوصا براي دولتي كه نه كامل شفاف است و نه كامل دموكراتيك. او به منظور ايجاد يك آرمان ملي براي رياستجمهوري خود از موتيفهاي گوناگوني استفاده كرده است كه به دورههاي مختلف تاريخي روسيه و اتحاد شوروي تعلق دارند: گلچيني از ثروت و شكوه امپراتوري روسيه، ايثار و رشادت پيروزي در جنگ جهاني دوم در زمان استالين، و ثبات آرام اتحاد شوروي در دهه ۱۹۷۰ را با يكديگر مخلوط كردهاند تا الهامبخش افتخار و وطنپرستي شود - و سرپوشي باشد بر بسياري از مشكلات روزمره زندگي در روسيه امروز. » مساله ديگر اين بود كه: «اتحاد شوروي حكومتي چند مليتي بود كه جايگزين امپراتوري روسيه شد. از ۱۵ جمهوري تشكيل شده بود كه همگي قرار بود به عنوان ملتهاي برادر، حقوقي مساوي داشته باشند. اما در واقعيت روسيه با اختلاف بسيار از همه بزرگتر و قدرتمندتر بود، و زبان و فرهنگ روسي در بسياري مناطق حاكم بود. گلاسنوست باعث شد تا بسياري از مردم ديگر جمهوريها به سركوبهاي قومي گذشته پي ببرند، از جمله قحطي اوكراين در دهه ۱۹۳۰، اشغال كشورهاي حوزه درياي بالتيك و مناطق غربي اوكراين تحت لواي پيمان عدم تجاوز با آلمان نازي و كوچ اجباري بسياري از گروههاي قومي در زمان جنگ جهاني دوم.
اين مسائل و ديگر رويدادها موجي از ناسيوناليسم و تقاضا براي خودمختاري به پا كرد. ايده اتحاد شوروي به عنوان خانوادهاي شاد از ملتهاي مختلف به شكلي ترميمناپذير ضربه خورد و كسي هم با تلاشهاي شتابزده براي اصلاح آن با دادن خودمختاري به جمهوريها قانع نشد.
اهميت اين موضوع در اين است كه تنش ميان روسيه كه به سختي ميخواهد نقش مركزي و حوزه نفوذ خود را حفظ كند و بسياري از جمهوريهاي سابق شوروي همچنان ادامه دارد. روابط سرد ميان مسكو و كشورهاي حوزه درياي بالتيك، گرجستان و اخيرا نيز اوكراين - با پيامدهاي فاجعهبارش - همچنان در شكلدهي به چشمانداز ژئوپليتيك اروپا و فراتر از آن نقشي اساسي ايفا ميكند. » از طرف ديگر از دست دادن دلها و ذهنها در طول زمان به مشكل ديگر بدل شده بود. «ساليان سال به مردم شوروي گفته ميشد كه غرب رو به «زوال » است و مردمش در فقر و حقارت ساخته دست دولتهاي سرمايهدارشان زندگي ميكنند. افزايش سفر و ارتباط مستقيم بين مردم عادي باعث شد كه اين ايده در اواخر دهه ۱۹۸۰ با ترديد جدي روبهرو شود. شهروندان شوروي ميديدند كه در بسياري از كشورهاي ديگر سطح زندگي، آزاديهاي شخصي و دولت رفاه بسيار بالاتر از كشور خودشان است. » ضمن اينكه «براي پايان دادن به جنگ سرد چشمهايشان به چيزهايي باز شده بود كه مقامات سالها تلاش كرده بودند به شيوههاي مختلف مخفي كنند؛ با ممنوع كردن سفرهاي خارجي، انداختن پارازيت روي راديوهاي خارجي و سانسور آثار ادبي و تصويري خارجي كه وارد اتحاد شوروي ميشد. درست است كه گورباچف با بهبود روابط با غرب به جنگ سرد پايان داد و خطر يك درگيري هستهاي را زدود، اما يكي از پيامدهاي ناخواسته اين بهبود روابط اين بود كه مردم شوروي به اختلاف زياد سطح زندگي خود با مردم ديگر كشورها پي بردند. محبوبيت گورباچف در خارج مدام بيشتر ميشد، اما در خانه شاهد انتقادهاي روزافزون بود. اهميت اين موضوع در اين است كه دولت روسيه در دستكاري توليدات رسانهها به سود خود بسيار توانمند شده است. براي فرار از مقايسههاي نامطلوب با باقي دنيا، روسيه اغلب از لحاظ فرهنگي و تاريخي پديدهاي منحصر به فرد معرفي ميشود - مبارزي تنها كه توسط بدخواهان محاصره شده است.در روايتهاي رسانهاي پيوسته از دستاوردهاي علمي، پيروزي در جنگ جهاني دوم و ميراث فرهنگي استفاده ميشود تا پيام استثناگرايي ملي به گوش همگان برسد، تا حواس روسها از مشكلات روزانه پرت شود. »ادامه دارد